عباس آخوندی برای افکار عمومی، چهرهای آشناست؛ همان وزیر سابق راه و شهرسازی که مسکن مهر را مزخرف خواند، ولی در پنج سال مسئولیت خود، برای حل مشکل مسکن اقدام قابل توجهی انجام نداد و در نهایت نیز پس از سه درخواست استعفا و سه استیضاح ناموفق، مهرماه ۱۳۹۷ با انتشار نامه استعفای قبلی خود بهطور رسمی از وزارت راه و شهرسازی استعفا داد و رئیسجمهور نیز پذیرفت. بخشی از استدلال وی در استعفانامه این بود که «در ارتباط با سیاست دخالت حداکثری دولت در بازار و روش ساماندهی امور اقتصادی به لحاظ شرایط موجود کشور نیز امکان هماهنگی ندارم». گویی پیش از این، به عنوان دولتمرد، دست روی دست نگذاشته بود و داشت در بازار مسکن مداخلهی موثر میکرد! اخیراً انتشارات دنیای اقتصاد اخیرا با جمعآوری یادداشتهای رسانهای او و تبدیل آنها به یک کتاب دوجلدی، تلاش کرده تا از این سیاستمدار ورشکسته، چهرهی یک متفکر و اقتصاددان روشنفکر را بسازد. اما چرا بهنظر میرسد این پروژه، شکست خواهد خورد!؟
نخستین دلیل آن است که آخوندی خود دستکم 4 سال در دولت دوم هاشمی رفسنجانی و 5 سال در دولت حسن روحانی مسئولیت داشته؛ دور اول وزیر مسکن و شهرسازی بوده و دور دوم که وزارت راه و وزارت مسکن ادغام شده بود، وزیر راه و شهرسازی بوده است. او از نزدیکان هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی است و بخش مهمی از عملکرد ضعیف دولت اعتدال در حوزهی راه و مسکن، تقصیر شخص اوست. با این حال وقتی به یادداشتهای رسانهای او که اکنون در زرورق کتاب پیچیده شده، نگاه میکنیم جوری منتقد سیاستهاست که گویی ما وزیر بودیم و او رعیت و اکنون باید برای اشتباهاتمان از او عذرخواه باشیم. در دوره ۴ سال قبل از آخوندی (دوره دولت دهم) به طور متوسط سالانه بیش از ۲۰۰ کیلومتر به خطوط ریلی کشور و ۱۱۰۰ کیلومتر به خطوط جاده ای کشور افزوده شده اما در دوره مدیریت آخوندی، این میزان در خطوط ریلی به حدود ۱۲۰ کیلومتر و در خطوط جادهای به ۷۰۰ کیلومتر کاهش یافته است. در حوزهی مسکن نیز او در 5 ساله دوم وزارتش، با مزخرف خواندن مسکن مهر، سخن از «مسکن اجتماعی» به میان آورد اما در عمل کسی ندید مسکنی ساخته شود.
در فصل چهارم از جلد اول کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» که جمعآوری یادداشتهای رسانهای اوست از پدیدهی «بیدولتی» سخن به میان آورده و در سال 1391، در شرایطی که هنوز دولت احمدینژاد بر سر کار بود مینویسد: «هنوز رویه دولت، مبنی بر فرافکنی و زیر سوال بردن مخالفان بنا شده است و هیچ ضرورتی برای پاسخگویی به ملت نمیبیند. از این رو است که نگارنده بر این باور است که ما اساسا در این دوره با یک دولت مواجه نیستیم. با یک ستاد انتخاباتی مواجهیم. شاید این دوره جزو دورههای نادر تاریخی ایران باشد که ما با پدیدهی بیدولتی مواجهیم»! چقدر خوب که ما زنده ماندیم و سالهای پس از 1392 را نیز دیدیم. سالهایی که رئیسجمهور خود صبح جمعه متوجه میشد بنزین گران شده و به هیچوجه نیز خود را ملزم به پاسخگویی به مردم نمیدانست و دورهای که وزیر مسکن، پس از 5 سال تکیه زدن بر جایگاه وزارت، هیچ مسکنی نساخت و در متن استعفای خود نیز اساساً لزوم ورود دولت به اقتصاد را زیر سوال برد! سالانه 80 کیلومتر خطوط ریلی کمتر و 400 کیلومتر خطوط جادهای کمتر از همان دورهای که آن را «بیدولتی» میخواند و دقیقاً سه سال پس از استعفا، کتابی برایش ساختهاند که در آن از «بیدولتی» در سال 1391 سخن به میان آمده است. اگر این «بیشرمی» نیست، پس چیست!؟
عجیب آنکه تدوینکنندگان این کتاب که در واقع متن مصاحبهها و یادداشتهای آخوندی را کنار هم کپی-پیست کردهاند، در پیشگفتار خود بر کتاب، آخوندی را به عنوان یک «کنشگر مرزی» میستایند و منظورشان کنشگری است که در مرز دانش و سیاست دارد. یک پایش در دانشگاه است و سرش به کتاب و مطالعه است و یک پایش در سیاست است و کنشگر حوزهی سیاستگذاری است! این در حالی است که او اساساً کنشگر نیست. آخوندی در دورهی مسئولیت در وزارت مسکن بیعملی مفرط داشته و این در عملکردش مشهود است. در فضای دانشگاه نیز هنوز استادیار است و پژوهش جدی آکادمیکی که واجد حرفی نو باشد، از او در دست نیست. طبیعی هم هست که وقتی فردی تا این حد سیاسی است و دستکم 9 سال وزیر بوده و در سایر اوقات نیز مشغول بازی سیاسی بوده، فرصت تعمق علمی نداشته باشد. واقعیت این است که آخوندی بیش از آنکه کنشگر مرزی باشد، «ناکنشگر» است. او مانند مجرمی است که با یادداشتهای طلبکارانهاش، به صحنهی جرم بازگشته و انگشت اتهام را به سوی این و آن میگیرد.
ارسال نظرات